زودقضاوت نکنیم.

زان یاردلنوازم شکریست باشکایت/گرنکته دان عشقی بشنوتواین حکایت

سپندارمذگان

لحظه به لحظه به ساعات مهمانی نزدیک تر می شد و بانو هرلحظه آماده تر؛ علی کنارش نشسته بود و اشک می ریخت.بانو رو به همسرش کردو گفت: علی جان،آخرین وصیت مراهم بشنو. علی سر هم سفرش را به سینه چسباندو گفت: بگو فدایت شوم.بگو.وهم چنان اشک می ریخت. بانو وصیتش را کرد و سر در آغوش هم قطارش پرواز کرد. چه روح بزرگی داشت بانو.

علی رفت سر قبر پدر عشقش؛ نشست.سربرسینه قبرگذاشت و گریست. فرمود: یا رسول الله، وقتی شمارفتید غمی بزرگ داشتم و صبر برآن بسیار برایم دشوار بود. ولی باوجود فاطمه همه چیز برمن آسان گذشت. اما امروز او نیز پیش شما آمده.اگر در غم فاطمه ام من هم جان دهم عجیب نیست؛که صبر بر از دست دادن عزیزم برایم سخت دشوار است. و اگر امور جامعه و هدایت آن و این بار سنگین الهی بر دوشم نبود هرگز دوری او را تحمل نمی کردم...

علی –عله السلام- معصوم است و دروغ نمی گوید؛ عشق یعنی این.این اغراق نیست.عشق یعنی وقتی همسرت دردی دارد سرش را به سینه ات بچسبانی به حرفهایش گوش دهی.عشق یعنی بعد مرگ او صبرزندگی نداشته باشی و شکیبایی برایت دشوار باشد. در کجا بدنبال عشق می گردیم؟

[ چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:سپندارمذگان,بانو,رسولالله,علی,هم قطار,

] [ 8:30 ] [ مهربانی راقسمت کنیم. ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه